در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
اگر این ساحران اطوار میریزند طوری نیست
عصا در دست اینک میرسند از کوه موسیها
زمینِ آسمانجُل را به حال خویش بگذارید
کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها
بیاید هرکه از فرهاد، شیرینْعقلتر باشد
نیاید هیچ کس جز ما و مجنونها و لیلاها
همین از سرگذشتِ سرگذشت ماست انگاری
همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها
شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را
که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها
- جمعه
- 13
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 17:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد مهدی سیار
ارسال دیدگاه