بیا در کربلا محشر ببین کین گستری بنگر
نظر کن در حریم کبریا غارتگری بنگر
فروشنده حسین و جنس هستی، مشتری یزدان
بیا کالا ببین بایع نگه کن مشتری بنگر
چنان مجنون شده لیلا که بگذشت از علی اکبر
نفوذ عشق بین تسلیم مهر مادری بنگر
به فکر خیر امت بود وقت مرگ فرزندش
ز همت کشته شد، امت ببین پیغمبری بنگر
ز بی آبی به وقت مرگ هم عباس نام آور
خجل بود از سکینه، یادگار حیدری بنگر
به جای آب، خون پاشیده شد در راه از غیرت
به دشت عشق فرمانده ببین، فرمانبری بنگر
پی انگشتری بُبْرید انگشتِ شه دین را
جفای ساربان بین و اصول چاکری بنگر
به جای شاه دین فرمانده خیل اسیران شد
مقام زینبی را بین، وفای خواهری بنگر
برای گریه هم رخصت ندادند آل احمد را
مسلمانی نگه کن رسم مهمان پروری بنگر
خدا را کشته بود و خون بها می داد مشتی زر
ببین کار یزید بی حیا زشت اختری بنگر
خدا محبوب خود را غرقه در خون دید «لاهوتی»!
نکرد این دهر را نابود صبر داوری بنگر
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم ابوالقاسم لاهوتی
ارسال دیدگاه