آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیده ی شب زنده دار من
شرمنده از گناهم و شرمنده تر که بود
وقت گناه دیده ی تو اشکبار من
از ما هزار حاجت غیر از ظهور هست
ای آرزوی گمشده در روزگار من
گفتم بیا...تو آمدی و....من نیامدم
گفتم کجایی...آه....تو بودی کنار من
تو ناظری به حالم و من تا ببینمت
دستی بکش به آینه ی پر غبار من
- پنج شنبه
- 19
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 15:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه