• جمعه 2 آذر 03


شعر غزل شهدا -(وقتی که دیدمش... چه بگویم؟... بدن نداشت)

1530

وقتی که دیدمش... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچک‌ترین نشانه‌ای از خویشتن نداشت...

آن خاکِ پاکِ سرخ معطّر، به‌جز پلاک،
- آن هم پلاکِ سوخته‌ای- در کفن نداشت

او ماه بود و یک‌ تنه تابید تا مُحاق
او شعله بود و چاره‌ای از سوختن نداشت

دیشب به خوابم آمد... بی‌خاک و بی‌پلاک
گل‌زخم‌های واشده بر پیرهن نداشت

پیشانی مرا با لبخند بوسه زد:
- «دیدی که جان هم ارزش اندوختن نداشت!»...

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 17:53
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران