• دوشنبه 3 دی 03


شعر غزل مدینه -(مدینه می‌روی آهسته از بقیع بپرس)

669

مدینه می‌روی آهسته از بقیع بپرس
که راز گم شدن قبر مادر ما چیست؟
و آن مسافر تنها که نیمۀ شب‌ها
در آن سکوت غریبانه می‌نشیند کیست؟...

همین که رد شدی از کوچۀ بنی‌هاشم
به روی آن در و دیوار خسته دست بکش
که بوی سوختن جان می‌آید از خانه
که آستانۀ آن در هنوز هم زخمیست

مدینه می‌روی از دور گنبدی پیداست
که هست سبز‌تر از باغ آرزو‌هایت
پراز طراوت مطبوع مسجد نبوی
در آن اذان معطر به سوی کعبه با‌یست

مدینه نقطۀ عطف زمین و افلاک است
صدای گام پیمبر هنوز می‌آید
و عاشقانه گره می‌خوری به تاریخی
که جز به روزنۀ دل نبا‌یدش نگریست

  • جمعه
  • 20
  • اردیبهشت
  • 1398
  • ساعت
  • 18:34
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران