مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسّم شروع شد...
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم؟ که ماجرا
از ربّنای رکعت دوّم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السّلامُ عَلَیکُم... شروع شد
- سه شنبه
- 31
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 23:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
فاضل نظری
ارسال دیدگاه