ای حسن جان
پسره ارشد شاه لافتایی
نوهء بزرگه ختم الانبیایی
کرم تو میکنه کاره خدایی
بسکه باوفایی
آی گداها بیاید ،چون که امشب دیگه.فاطمه میشه مادر
واسه چشم روشنی .تاج گل میزاره .روسره زهرا حیدر
عشقت آقا هستی من شده
زیبا با تو باغ و چمن شده
ذکر زهرا جانم حسن شده
مولا مولا آقای من حسن
مستم امشب
روی دست عاشقا جام شرابه
نور صورته آقام داره می تابه
شب بابا شدنه ابوترابه
غم دیگه سرابه
اومدی تا بشی باهمه دلبری .یوسف آل هاشم
میرسه ارث این . دلبری های تو روزی آخر به قاسم
کرببلا شد جلوه گاه تو
غوغا کرده شیر سپاه تو
میره قاسم جای تو راه تو
یا مولانا آقای من حسن
پای درست
پرورش دادی دو سه تا شیر لشگر
همشون یلایی از تبار حیدر
یکیشون تو کربلا شد علی اکبر
مثل یله خیبر
خاطرات تو و رزم بی نظیرت مثل ضرب المثل شد
گوشه ء کوچیک از نازشصتای تو فتح جنگ جمل شد
خوشحال کردی فتاح خیبرو
بردی تا که تو اسم مادر و
ریختی بهم طمار لشگر و
یا مولانا آقای من حسن
- چهارشنبه
- 1
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه