به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی دهِ رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندۀ ماه و ناهید و مهر...
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود...
تو را دانش و دین رهاند درست
درِ رستگاری ببایدت جُست...
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی...
که: من شهر علمم علیّام دَر است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخنها زِ اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست...
منم بندۀ اهلبیت نبی
ستایندۀ خاک پای وصی
حکیم، این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته
همه بادبانها برافراخته...
محمد بدو اندرون با علی
همان اهلبیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بُن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق، بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه، دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای...
- چهارشنبه
- 1
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حکیم ابوالقاسم فردوسی
ارسال دیدگاه