ای که توحید از وجودت یافته تمثال ها
در نبوت احمدی و ، در امامت آل ها
نور تو دیدند، چون خورشید، حتی کورها
مدح تو خواندند، چون آیات، حتی لال ها
در فصاحت پیش تو صف بسته قدهای الف
در بلاغت نزد تو خم گشته قد دال ها
کن تلاوت (ما لها) را تا زمین بشناسدت
معنی (انسان) تویی در سوره ی (زلزال)ها
جامه ی جنگ تو بی پشت است و در وقت نبرد
هیچ کس چون تو نکرد از مرگ استقبال ها
سنگ بستن بر شکم سهم تو گشته از جهان
داغ شد دست عقیل از سهم بیت المال ها
جامه های پر بها تر را به قنبر داده ای
تا وجود اطهرت ، عریان شد از آمال ها
در نمازت تیر از پای تو بیرون میکشند
در نمازت تیغ بر فرقت زند دجال ها
تو به سجده رفتی و شمشیر پشتت سجده رفت
رب کعبه رستگارت دید در آن حال ها
گفتی از غیرت اگر مردی بمیرد عیب نیست
وقتی از پای زنی غارت شود خلخال ها
غیرت اللهی و حق داند که بر تو چه گذشت
از غلاف تیغ و... از رنگ کبود بال ها
ای که بخشیدی به سائل خاتم خود را ببین
کربلا تکرار شد این قصه در گودال ها
- چهارشنبه
- 1
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:56
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میثم مومنی نژاد
ارسال دیدگاه