شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
صیقل آیینۀ جان است گفتار حکیم
مینوازد گوش جان را پند لقمان، بیشتر
سیر در ژرفای خلقت، اعتبار حکمت است
قعر اقیانوس دارد درّ و مرجان، بیشتر
روزنی از دل به روی روشنایی باز کن
نور چون آید شود ظلمت، گریزان، بیشتر
سیلیِ امواج ساحل را نسازد خشمناک
پای مردی کرده دشمن را هراسان، بیشتر
با توکّل کن رها فرزند را بر آب نیل
باشد از مادر به کودک، لطف یزدان، بیشتر
با قناعت دامن از دست تهیدستی بگیر
حشمت مور است اینجا از سلیمان، بیشتر
ای سکندر! در گذر از جُستن آب حیات
آبرو قدرش بُوَد از آب حَیوان، بیشتر
ذات حیدر با صفات کبریا دمساز بود
صورت و معنی ندیدم زین دو همسان، بیشتر
جان ما را با ولای مرتضی آمیختند
کلبۀ عشق و محبت راست، سامان بیشتر...
نیستی عاشق که از ایثار جان، پروا کنی
شمع را پروانه مشتاق است از جان، بیشتر
چون «براتی» زین سرای عاریت دل باز گیر
چند روزی نیست فرصت بهر مهمان، بیشتر
- پنج شنبه
- 2
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 16:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا براتی
ارسال دیدگاه