عکس روی تو چو در آینۀ جام افتاد
عارف از خندۀ می در طمع خام افتاد
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینۀ اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سرِّ غمش در دهن عام افتاد...
زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت
کآن که شد کشتۀ او نیکسرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستۀ انعام افتاد...
- پنج شنبه
- 2
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:14
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حافظ شیرازی
ارسال دیدگاه