• دوشنبه 3 دی 03


غزل امام عصر علیه‌السلام -(سرم را می‌زنم از بی‌کسی گاهی به درگاهی)

596
2

سرم را می‌زنم از بی‌کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است
«نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی»

غروبی را تداعی می‌کنم با شوق دیدارش
تماشا می‌کنم عطر تنش را هر سحرگاهی...

هلال نیمۀ شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای «آل یاسین» خوانده‌ام با شعر کوتاهی

اگر عصری‌ست، یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی
اگر مهری‌ست، یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

  • پنج شنبه
  • 2
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 17:19
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران