می رسد بوی وصال از آسمان
می رسد بوی غروری جاودان
می رسد گلبانگ تکبیر خدا
از شکوه عزتی بی انتها
عزتی که نور یک امداد بود
آری آری سوم خرداد بود
حمله ای که رمز آن شد بی عدد
یاعلی بن ابیطالب مدد
ذکریاحیدر به لبهاجاگرفت
خاک جبهه عطری از زهرا گرفت
تا که خون جاری میان شهرشد
تا ابد این شهر خرمشهرشد
یک سفر بادل روم تا کویشان
تاکنم عرض ادب بر عاشقان
زنده این ایام نامت میکنم
ای جهان آرا سلامت میکنم
بادلی تنگ و به این اشک روان
گشته ام امشب زیارت نامه خوان
ای شهیدان خدایی السلام
عاشقان کربلایی السلام
السلام ای لاله های سوخته
السلام ای سینه ی افروخته
السلام ای تکسواران بهشت
ای کفن پوشان سرخ سرنوشت
السلام ای قدسیان سینه چاک
آسمانی های مهمان روی خاک
السلام ای رهروان راه عشق
ای بصیرت پیشگان راه عشق
السلام ای شیر مردان خدا
ای سحرخیزان شب های دعا
ای مناجاتی دلان شب نورد
ای ابرمردان پیکار و نبرد
ای سبک باران افلاکی سرشت
می رسد از خاکتان بوی بهشت
روسپیدان دیار معرفت
لاله های نوبهار معرفت
ای علمداران صاحب اقتدار
سینه چاکان همیشه بیقرار
قبله ی سیار دل های غیور
بر دل غمدیدگان سنگ صبور
دارد این دل اشتیاق گفتگو
سینه ها پر درد و بغضی در گلو
درد ها در سینه و لب ها خموش
وای از این روزگار دین فروش
جایتان خالی چه دنیایی شده
رسم دینداری تماشایی شده
جامعه بوی تغافل می دهد
معصیت راه تکامل می دهد!
شهرمان با آسمان بیگانه شد
خانه ها تبدیل بر بتخانه شد
خانه ها از نور قرآن دور شد
مصحف توحیدیان مهجور شد
هر کسی دنبال مسئولیت است
میزها خالی ز نورانیت است
خدمت مردم اصول راه نیست
آن که دلسوزی کند بر خلق کیست
کو عدالت کو عدالت محوری
کو توجه بر کلام رهبری
کو ترحم بر یتیمان غریب
کو تبسم بر رخ هر غم نصیب
کو تکلم با دل درد آشنا
دستگیری از زمین افتاده ها
هر که مقروض است با حجب و حیا
سوق یابد جانب وام ربا
فقر در خانه ای مأوا کند
صاحبان خانه را رسوا کند
کیست از همسایه اش گیرد خبر
کرده با سیلی رخش را سرخ تر
کیست بنشیند ز سوز و سازها
پای درد غربت جانبازها
مومنین هیهات دینداری چه شد؟
از حقیقت ها طرف داری چه شد؟
ای شهیدان سینه ها سنگین شده
دین فروشی شغل هر بی دین شده
عاشقان آواره و سرگشته اند
خوب ها... از راهتان برگشته اند
با اجانب هم کلامی می کنند
بر شما بی احترامی می کنند
از جگرها کینه بیرون می کنند
قلب آقای زمان خون می کنند
کس به فکر خدمت آیا هست نیست
جز به فکر مال دنیا هست نیست
بهر خدمت هر که نازی می کند
یا که دارد حزب بازی می کند
کس نمی گوید ز نسل مؤمنون
بر منافق ها فأین تذهبون
خاک قبرستان صداتان می کند
بر عذابش مبتلاتان می کند
ریشه یابی گر کنی این درد را
در روایات و کلام اولیا
ریشه اش یک نکته باشد والسلام
وای مردم وای از مال حرام
لحظه ای یک لقمه نان شبهه ناک
می نماید عرشیان را اهل خاک
لیک جبران می شود آن نقص ها
بعد رد دین و رد قرض ها
با نم اشکی به دور از واهمه
بر غریبی های پور فاطمه
اشک ها جاری شود با شور و شین
تا زِ دل آرام می گویی حسین
کیست این آقا همان آب حیات
ذبح لب تشنه لب شط فرات
کیست او دار و ندار زینب است
دلبر نیزه سوار زینب است
سر به نی جسمش به زیر دست و پا
کربلا یا کربلا یا کربلا
- پنج شنبه
- 2
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 18:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه