پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
رو از من شکسته مگردان! که سالهاست
رو کردهام به سمت شما، ایّها العزیز!
جان را گرفتهام به سرِ دست و آمدم
از کورهراههای بلا، ایّها العزیز!
وادی به وادی آمدهام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!
ما، جان و مالباختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
خالیتر از دو دست من این چشمِ خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
- جمعه
- 3
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 16:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مریم سقلاطونی
ارسال دیدگاه