• دوشنبه 3 دی 03


شعر غزل مدح پیامبر اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله -(خاک، لب‌تشنۀ باران فراگیر دعایت)

591

خاک، لب‌تشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت

تا که آمیخته از عطر نفس‌های تو گردد
شهر کاشان شده هر خاک که افتاده به پایت

همۀ سال، بهار است اگر روی درختی
بسته باشی نخی از پارچۀ سبز عبایت

قدر یک لحظه اگر رد شوی از خاک کویری
می‌شود مخملی از باغ گل سرخ، برایت

بوی تو از قرَن و قونیه و مکّه گذشته‌ست
بی‌خود از خود شده شهری که شنیده‌ست صدایت

کوه تا روی تو دیده‌ست سرش روی زمین است
گوش خوابانده شب و روز به آواز رسایت

ذکر سبز صلوات تو شده وِرد گل سرخ
ای که دریا و گل و ماه و درختان به فدایت

کاروان رفت و در آغاز رسیدن به حرایَم
منِ ناچیز و... شما وسعت بی‌حدّ و نهایت

  • جمعه
  • 3
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 16:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران