فزت و رب الکعبه می گویم
فاطمه امشب آمده سویم
شکر حق شده لحظه ی دیدار
به سر آمده هجر من و یار
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
در دل محراب با سر افتادم
صورت زهرا آمده یادم
گل من ز فشار در افتاد
در خانه به روی سر افتاد
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
من به زخمم خاک گر چه می مالم
دائما امشب فکر گودالم
زینبم ز بلندی ببیند
که یکی روی سینه نشیند
خدا خدا خدا خدا ز جان سیرم
******
شائق
- جمعه
- 3
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:12
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه