از غصه مولا بر لب رسیده جانش
فزت و رب الکعبه ذکر لبانش
به خون نشسته دو دیده بسته
فرق علی چون دست زهرا شکسته
تنها شهادت بهر علی طبیب است
زخم سرش گواهی دهد غریب است
از غم رها شد حاجت روا شد
گریان بر احوال او تیغ جفا شد
اگر چه باشد فرقش غرق جراحت
حیدر شد از دیدار مغیره راحت
تا حیدر افتاد از پا در افتاد
حسن در آن لحظه یاد مادر افتاد
*******
شائق
- شنبه
- 4
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 12:50
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه