یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
دخترت طاقت ندارد کن حذر زین گفت و گو
فکر هجران می نماید جان او را زیر و رو
اشک خونین را ببین می ریزد از چشمان او
******
حرفی از رفتن مزن زینب توانش می رود
حرفِ جان دادن مگو از سینه جانش می رود
با نگاه بر چهره ات اشک روانش می رود
صحبت هجران مکن آخر امانش می رود
بُغضی از اندوه و غم در چهرة زینب ببین
اشک سرخش را روانه از دوچشمان بر زمین
داغِ مادر در درون دارد هنوزم آتشین
کُن ترحّم حال او جان امیرالمومنین
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
******
از همه غمگین تر است زینب کنار بسترت
دم به دم سازد مداوا زخم خونین سرت
ای یل خیبر گشا ، بگشا دو چشمان ترت
تا که امّیدی بپاشی در وجود دخترت
زخم سر را وا مکن رخساره را گلگون مکن
یادگار فاطمه از دیدنش دلخون مکن
چشم زینب را از این دلواپسی جیحون مکن
داغ زهرا را دوباره در دلش افزون مکن
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
******
دختران را طاقتی در سوگ بابا نیست نیست
تاب دیدار عزا تا صبح فردا نیست نیست
غرق در خون را دمی میل تماشا نیست نیست
ای شکسته سر تو را امشب مداوا نیست نیست
یک سر بشکسته دیده اینچنین پر می زند
ناله ها از عمق سینه بهر حیدر می زند
روزگار پیش رو هر لحظه بر سر می زند
بوسه ها بر حنجر سرخ برادر می زند
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
******
با حسین و با حسن یابد تسلا در عزا
وقت دلداری ببیند چشم فرزند و أخا
وای از آن روزی که تنها می شود در کربلا
همدم او می شود سرهای از پیکر جدا
در عزای شاه دین برگو چنین ای سروری
زینب غمدیده در باغ عزای حیدری
کرده انشا مشق غم با قصة غم پروری
باغبان غصه ها با لاله های بی سری
یا علی در پیش زینب حرفی از رفتن مگو
******
- یکشنبه
- 5
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:9
- نوشته شده توسط
- محمدرضا سروری
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه