هم گفت تیغ،ذکر تو را از سرت گذشت
هم گفت زهر یاعلی از پیکرت گذشت
تیغ از میان گیسوی بر روی شانه ات
ازآن صفوف تن به تن لشگرت گذشت
از بین ابروان تو رد شد شکاف تیغ
از مرزهای آن دو عدد خنجرت گذشت
تاریخ شد دوبخش:به قبل وپس ازعلی
وقتی که تیغ،مویه کنان ازسرت گذشت
گشتند منبرت دو امامی که عمرشان؛
درپای درس و بحث تو بر منبرت گذشت
بر روی شانه های حسین و حسن خودت؛
دیدی در آن مسیر چه بر دخترت گذشت
آب از سر زمین نگذشته جنون گرفت
آن جا که زهر،بعد تن از بسترت گذشت
دیدی حسین را ته گودال، شیر هم؛
تغییر کرد زهر شد از حنجرت گذشت
با ظرف آب آمد و با مشک گوئیا؛
عباس از مقابل چشم ترت گذشت
تیر سه شعبه گشت همان تیغ بعدها؛
از حنجر ظریف علی اصغرت گذشت
- سه شنبه
- 7
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 17:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه