با رفتن تو دخترت آخر ز پا افتاد
با یاد تشییع تو زینب از نوا افتاد
بابای مظلومم بنگر که مغمومم
بابا شنیدم فاطمه آمد به دیدارت
با دست بشکسته گرفته خون رخسارت
با رفتنت گشته پرستار تو بیمارت
روزم شده چون شب بر سر زند زینب
قلب مرا خون کرده ای با رفتنت بابا
زینب شده شب تا سحر سینه زنت بابا
شکر خدا غارت نشد پیراهنت بابا
گفتی به چشم تر از غارت معجر
- چهارشنبه
- 8
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 6:11
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه