بازم دل من بی تابه عشقه
شام تولد حسن ارباب عشقه
باز پره نور قلبم
مملو ازشوره قلبم
اومده تاکه باشه
امپراطور قلبم
خودش میخواسته زیر دینش باشم
دیونه ی داداش حسینش باشم
بنددوم
ازهاله ی نور قنداقه داره
مثل باباش توی کرم سابقه داره
پادشاه کریماس
دامنش جا یتیماس
بیقرار و خرابش
دلم از اون قدیماس
خودش میخواسته زیر دینش باشم
دیونه ی داداش حسینش باشم
بندسوم
اون شاه عشقه ماهمه بنده
خود خداهم به حسن علاقمنده
دلبر روزگاره
دل واسش بی قراره
به درک هرکسی که
آقامو دوس نداره
خودش میخواسته زیر دینش باشم
دیونه ی داداش حسینش باشم
- پنج شنبه
- 9
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 11:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه