ای امیر عرب ای پادشه دورانها
با ولای تو در آمیخته مارا جانها
وادی معرفت وفهم تو جایی است غریب
هرکه ره یافت شد از زمره سرگردانها
با صدای قدمت انس گرفتست زمین
به کجا می روی ای خسته درد ستانها
به کجا می روی ای رهبر خرما بر دوش
ای که آتش زده ای بر دل نخلستانها
آه ای دست کریمانه دمی با ما باش
می خورد حسرت همیان شما را نانها
بعدازاین ای نفس گرم تو جاری ، ساری
می برد نام ترا با عظمت دورانها
عهداگر عهد تو با خالق هستی است ،بلی
پیش عهد تو بسی خوار بود پیمانها
ذوالفقار تو در اندیشه تاریخ هنوز
همچنان گوی ظفر می برد از میدانها
خون گرم توا زاین پس جریان خواهدیافت
در رگ غیرت با فضل ترین انسانها
بس تحمل که تو بر بار تالم کردی
پیش سرو تو کمان گشت قد طوفانها
قرنها می رود از عهد تو اما هر روز
بر سر نیزه تزویر رود قرآنها
کس نزد بانگ سلونی که زد آنروز علی
تا چه پرسند ز دانای جهان نادانها
اندکی تا بسزای عمل خویش رسد
کوفه در بستر تاریخ دهد تاوانها
بعدازاین شب به سکوت ابدی خواهد رفت
که غریبانه شد آن ماه غریبستانها
منتظرهست کسی آن طرف آنسوی جهان
تا به پایان رسد این فاصله ها، هجرانها
- پنج شنبه
- 9
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 12:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
علی شهودی
ارسال دیدگاه