آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
چشم بلا کشیدۀ من خونجگر شدهست
از باغ سرخ آینهها، آه چیدهام
ققنوسهای عاطفه را در فراق تو
از شعله شعلههای دلم آفریدهام
از لحظهای که رفتی و دیگر ندیدمت
من کشتۀ وداع تو هستم، شهیدهام
گودال زخم جان به لبم کرد روی تل
بیتابم از فراز و نشیبی که دیدهام...
«بزمی به پا کنید خوارج رسیدهاند»
از این قبیل زخمزبانها شنیدهام
کوهم که ایستادهام و خم نمیشوم
شمشیر زخمخورده ولی آبدیدهام
با آرزوی صبحِ نگاهت، بهشت من!
هر چه مصیبت است به جانم خریدهام
- پنج شنبه
- 9
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 14:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید مسیح شاه چراغی
ارسال دیدگاه