دلتنگ روزگار پر احساس میشوم
تا راهی سه راهی عباس میشوم
دارم عجیب حال وهوای شلمچه را
دارم هوای نای نوای شلمچه را
دلتنگ لحظه های غریبانه میشوم
اینجا برای آنهمه دیوانه میشوم
حالا کسی دوباره صدایم نمیکند
دردا ز درد و غصه جدایم نمیکند
آمد بهار با همه ی بیقراری اش
دارم نوای زمزمه بیقراری اش
حالا کنار سفره ی هفت سین عیدمان
پای هزار سفره ی رنگین عیدمان
یکسال بعد دیدن فامیل و بستگان
دیدار لحظه سال تحویل و بستگان
با تعارفات کاذبه درگیر میشویم
یا در نتیجه از همگی سیر میشویم
این عید ما نبود دچارش شدیم ما
این چرخ ما نبوده سوارش شدیم ما
حالا که حالمان خوش و خرم نمیشود
یک ذره از غصه ی ما کم نمیشود
باید به فکر چاره بود و به یزدان پناه برد
از حال و روزمان به شهیدان پناه برد
مهمان سفره های پر احساس میشویم
تا زایر حریم گل یاس میشویم
با تربت طلائیه و پاسگاه زید
غرق دعای لحظه تحویل سال عید
با خاک رمل فکه چه آرام میشویم
عاشق که میشویم گمنام میشویم
ما را به پای گریه ی بیگاه میخرند
آنها دل شکسته ی پر آه میخرند
دل عاشق مناطق محبوب میشود
احوال قلب خسته ی ما خوب میشود
نام دو کوهه نام هویزه نوای ما
اروند و هور شدست نینوای ما
دهلاویه، حلبچه هوایی کند مرا
این خاکها کرببلایی کند مرا
اصلاً بدون اینهمه درمان نمیشویم
ما تا ابد جدا ز شهیدان نمیشویم
#محمد_شهادتی
- دوشنبه
- 13
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 2:37
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد شهادتی
ارسال دیدگاه