با اینکه سحر وقت خوش راز و نیاز است
دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است
غم نيست مرا ساقي اگر مستنواز است
(اَلْمِنَّةُ لِلّه كه در ميكده باز است)
از عرش خدا دلبر دلخواه رسيده ست
بَهبَه،حسن بن علي از راه رسيده ست
ديدند همه ماهِ رُخِ ماه دعا را
چارُم نفر از مجمع اصحاب كسا را
ديدند ثمر دادنِ طوباي خُدا را
انداخــتنِ شك به دل قبله نما را
يك قبله ي ديگر به جهان آمده امشب
آقاي جوانانِ جَنان آمده امشب
چونتير كهاز خالِ هدفبوسه گرفته
از اين گُهرِ ناب، صدف بوسه گرفته
از خاك كف پاش، شرف بوسه گرفته
از لعل لبش ،شاه نجف بوسه گرفته
اين طفل كه آيينه ي رُخسار نبي شد
بوسيدن او شربت افطارِ نبی شد
او سِرِّ خَفي،بَرِّ وَفي،حَقِّ حقيق است
در مُلك كرامت مَثَلِ بحر عميق است
با بنده ي درگاه خود از لطف رفيق است
"العِزّةُ لله"اش اگر نقش عقيق است
یعنیكه بفهمیدهميناستوهمیناست
عزّت ، همه از آنِ خداوند مُبـین است
مانند حسن در دوجهان نيست كريمي
در رحمت مخصوصه جز او نيست رحيمي
چون نعمت حُبّش به خدا نيست نعيمي
در حدّ حسن با فقرا كيست صميمي؟
جز او به كرم كيست كه نامي شده باشد؟
هم سُفره ي بيمار جُزامي شده باشد
بخشيد سه دفعه همه ي زندگي اش را
تا فاش كند مرتبه ي بندگي اش را
دارندگي اش را و برازندگي اش را
اي ماه، ببين قدرت تابندگي اش را
برداشته شد تيرگي از طلعتِ خورشيد
چون سجده به نور رُخ او كرد درخشيد
از وِيْس نگو چون كه اُويس قرني نيست
از لعل نگو چون كه عقيق يمني نيست
از حُسن نگو پيش كسي كه حسني نيست
اكنونكهمرا فرصتِشيرينسخني نيست
هرچند كهچنديستنگفتمسخناز عمد
امشب همه جا جار زدم یا حسن از عمد
عطر نفس گرم حسن بوي خدا داشت
با اهل نظر او نظري عُقده گُشا داشت
از سفره ي او سائل او خاطره ها داشت
مثل پدرش ، أُنس دلش با فقرا داشت
از شانه ي خود مثل علي كار كشيده
طعم رطبش را همه ي شهر چشيده
ديدند همه مرحمتِ دائم از اين مرد
باشد تبعيّت همه جا لازم از اين مرد
تكريم كند ماه بني هاشم از اين مرد
آنجاكه بَرَد ارثِ وفا، قاسم از اين مرد
با تيغ خود آتش به سر اهل ستم ريخت
از بانگ أنا بنُ الحسنش دشت بهم ريخت
وا كرد عمو تا كه برايش بغلش را
با سنگ شكستند سبويِ عسلش را
دادند چه بد پاسخُ ضربُ الاجلش را
كردند مُبدّل به قصيده غزلش را
هم نيزه به پهلوش بدهكار شد آخِر
هم زير سم اسب گرفتار شد آخِر
سوگند به مظلوميت احمد مختار
سوگند به حقّانيت حيدر كرّار
سوگند به آن ناله ي بين در و ديوار
از حفصه بري هستم و از عايشه بيزار
تاريخ گواه است كه در عالم ايجاد
با تيغ حسن هر كه در افتاد وَر افتاد
دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است
غم نيست مرا ساقي اگر مستنواز است
(اَلْمِنَّةُ لِلّه كه در ميكده باز است)
از عرش خدا دلبر دلخواه رسيده ست
بَهبَه،حسن بن علي از راه رسيده ست
ديدند همه ماهِ رُخِ ماه دعا را
چارُم نفر از مجمع اصحاب كسا را
ديدند ثمر دادنِ طوباي خُدا را
انداخــتنِ شك به دل قبله نما را
يك قبله ي ديگر به جهان آمده امشب
آقاي جوانانِ جَنان آمده امشب
چونتير كهاز خالِ هدفبوسه گرفته
از اين گُهرِ ناب، صدف بوسه گرفته
از خاك كف پاش، شرف بوسه گرفته
از لعل لبش ،شاه نجف بوسه گرفته
اين طفل كه آيينه ي رُخسار نبي شد
بوسيدن او شربت افطارِ نبی شد
او سِرِّ خَفي،بَرِّ وَفي،حَقِّ حقيق است
در مُلك كرامت مَثَلِ بحر عميق است
با بنده ي درگاه خود از لطف رفيق است
"العِزّةُ لله"اش اگر نقش عقيق است
یعنیكه بفهمیدهميناستوهمیناست
عزّت ، همه از آنِ خداوند مُبـین است
مانند حسن در دوجهان نيست كريمي
در رحمت مخصوصه جز او نيست رحيمي
چون نعمت حُبّش به خدا نيست نعيمي
در حدّ حسن با فقرا كيست صميمي؟
جز او به كرم كيست كه نامي شده باشد؟
هم سُفره ي بيمار جُزامي شده باشد
بخشيد سه دفعه همه ي زندگي اش را
تا فاش كند مرتبه ي بندگي اش را
دارندگي اش را و برازندگي اش را
اي ماه، ببين قدرت تابندگي اش را
برداشته شد تيرگي از طلعتِ خورشيد
چون سجده به نور رُخ او كرد درخشيد
از وِيْس نگو چون كه اُويس قرني نيست
از لعل نگو چون كه عقيق يمني نيست
از حُسن نگو پيش كسي كه حسني نيست
اكنونكهمرا فرصتِشيرينسخني نيست
هرچند كهچنديستنگفتمسخناز عمد
امشب همه جا جار زدم یا حسن از عمد
عطر نفس گرم حسن بوي خدا داشت
با اهل نظر او نظري عُقده گُشا داشت
از سفره ي او سائل او خاطره ها داشت
مثل پدرش ، أُنس دلش با فقرا داشت
از شانه ي خود مثل علي كار كشيده
طعم رطبش را همه ي شهر چشيده
ديدند همه مرحمتِ دائم از اين مرد
باشد تبعيّت همه جا لازم از اين مرد
تكريم كند ماه بني هاشم از اين مرد
آنجاكه بَرَد ارثِ وفا، قاسم از اين مرد
با تيغ خود آتش به سر اهل ستم ريخت
از بانگ أنا بنُ الحسنش دشت بهم ريخت
وا كرد عمو تا كه برايش بغلش را
با سنگ شكستند سبويِ عسلش را
دادند چه بد پاسخُ ضربُ الاجلش را
كردند مُبدّل به قصيده غزلش را
هم نيزه به پهلوش بدهكار شد آخِر
هم زير سم اسب گرفتار شد آخِر
سوگند به مظلوميت احمد مختار
سوگند به حقّانيت حيدر كرّار
سوگند به آن ناله ي بين در و ديوار
از حفصه بري هستم و از عايشه بيزار
تاريخ گواه است كه در عالم ايجاد
با تيغ حسن هر كه در افتاد وَر افتاد
- یکشنبه
- 19
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- sdcsd
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه