غمه غمه
مگه این غصه کمه
اربابم توی بقیع ، بی حرمه
یادش بخیر که یه روزگاری صحن و سرایی داشت بقیع
شبای جمعه فاطمه بود و حال و هوایی داشت بقیع
روضه و سینه زنی بپا بود چه کربلایی داشت بقیع
اما حالا ، یه زائر نداره
تا روی خاک ، یه شمعی بذاره
اشک غمه ، تو چشم ستاره
واویلا واویلا...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدام ، نگام
اینو از خدا میخوام
که یه شب توی بقیع ، وا بشه پام
یادش بخیر که یه روزگاری برو و بیایی داشت بقیع
روی مزارش صحن و ضریح امام رضایی داشت بقیع
شبیه ام البنین و زهرا سینه زنایی داشت بقیع
اما حالا ، نداره سینه زن
میمیرم و ، میباره چشم من
صحن دلم ، شده صحن حسن
واویلا...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلم ، دلم
اینه خواب مادرم
میسازیم مثه رضا ، واست حرم
پر میزنه قلب بی قرارم برا زیارت بقیع
از جنس غربت مزار زهراست غصه غربت بقیع
مثل تن حسین به زیر افتابه تربت بقیع
یاد تن ، افتاده زیر پا
یک بدن و ، جای سنگ و عصا
میشه کفن ، براش یه بوریا
واویلا...
- شنبه
- 1
- تیر
- 1398
- ساعت
- 16:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میثم میرزایی
ارسال دیدگاه