• سه شنبه 15 آبان 03

 محمود اسدی

(غزل)قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم

761

قلبم از کینه ی دشمن چقَدَر ریخت به هم
تا که زد بر جگرم زهر شرر ریخت به هم

یاد بزمی که بپا کرد در آن شب منصور
از سر شب جگرم تا به سحر ریخت به هم

جگرم سوخته از زهر نباشد،که عدو
ناسزا داد به زهرا که جگر ریخت به هم

اثری نیست به جا جز سرم،از زهر ولی
صورت مادرم از شعله ی در ریخت به هم

خانه ام سوخت ولی سینه ای از میخ نسوخت
آن که شد بهر علی سینه سپر ریخت به هم

با لگد زد به در سوخته تا در افتاد
میوه از شاخه جدا گشت و ثمر ریخت به هم

دست بسته وسط کوچه کشاندند مرا
دیده ام از غم زینب شده تر،ریخت به هم

داغهای من و عمه چه تفاوتها داشت
وای من عمه ام از تیر نظر ریخت به هم

می دویدم عقب مرکب و میسوخت دلم
بهر آن طفل که از پای به سر ریخت به هم
******
شائق

  • یکشنبه
  • 2
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 8:40
  • نوشته شده توسط
  • هاشمی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران