بند اول
مدینه،دوباره میبینه آتیشی که،میکشه،زبونه از تو خونه
مدینه،دوباره میبینه صحنه ای رو،که دارن،میزنن تازیونه
مدینه،دوباره میبینه عده ای رو،که حمله،میارن وحشیونه
مدینه،میشنوه صدای ناله ای که،داره از،غم غربت میخونه
دوباره،میشه تکرار،قصه ی،کوچه اینبار،واسه ی،پسر زهرا
دوباره،واسه بیعت،میبرن،یه غریب و،که داره،نشون از مولا
میبینه پیرمردی رو،که جون نداره تو تنش
با دست بسته شبونه،از توی خونش میبرن
میبینه پیرمردی رو،که داره غم توی قلبش
میبرنش کاخ منصور،تا حرمتش رو بشکنن
(امون امون ای دل امون)
?بند دوم
فدای،آقایی بشم که تو مدینه،وارث،بلافصل فدک بود
فدای،آقایی بشم که توی خونش،شبیه،علی بی یار و تک بود
فدای،آقایی بشم که قلب خونِش،شبیه،شیشه ای پر ترک بود
فدای،آقایی بشم که پشت مرکب،میرفت و،زیر بار کتک بود
روضه هاش،مثه مادر،میزنه،به دل آذر،غربتش،شبیه حیدر
کربلاش،تو مدینه س،قاتلش،زهر کینه س
چه خوب شد،که نشد خنجر
تو کاخ منصور میره و،زنده میشه باز کربلا
خداروشکر خواهر نداشت،ببینه خنجر میکشن
نمیگن آقا پیره و،داشتنه حرمت واجبه
جلو چشاش ظرف شراب،میارن و سر میکشن
(امون امون ای دل امون)
?بند سوم
وای من،حرف خنجر شد و یه مادر،میزنه،به سرش واویلتا
وای من،حرف بی سر شد و یه خواهر،میزنه،به سرش واویلتا
وای من،حرف پیکر شد و یه لشکر،میزنه،نعل تازه به اسبا
وای من،بدنی پاره شد یه دختر،میزنه،به سرش واویلتا
میاره،حمله لشکر،میکشن،معجر از سر،میزنن،سیلی به دختر
میبرن،دست به غارت،میبرن،به اسارت،
ناموس،شیر حق حیدر
میبرنش شام و کوفه،با سر بر روی نیزه
میشه اسیر سلسله،طناب به دستش میبندن
میره محله ی یهودی،با سر خونین عباس
وقتی میفته سر از نی،به اشک چشماش میخندن
(امون امون ای دل امون)
- دوشنبه
- 3
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:29
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیرحسین سلطانی
ارسال دیدگاه