چو علی به مسجدش شد به نماز صبح یزدان
بگشود پر کند طی چو مقام قرب انسان
به کمینش ابن ملجم قد علم نمود از کین
بزندبه فرق حیدر سر سجده تیغ بر ان
چو سرش زسجده برداشت بگرفت خون جمالش
به زبان خود بفرمود فزت ای خدایرحمان
به ندای جبرئیل بود همه ماسوا شنیدند
که علی زخون خود شد به صلوات صبح غلطان
حسن و حسین و عباس ز ندا شدند خبر دار
همه آمدند به مسجد سر برهنه و شتابان
به امامت حسن بود که نماز عشق سرآمد
که علی به خون خود غرق" شده رخوتی نمایان
تا سلام آخرین داد به ملایمت گرفتش
بیرد به سوی خانه که شود دوا و درمان
چو رسید درب منزل خود اوقدم زنان رفت
نگران زینبش بود که شود بسی هراسان
که مباد بیندش او به دو دیده این مصیبت
کشد آ ه دل رساند غم زخم من به کیهان
به کنار بستر شاه همه جمع بود اصحاب
به اشارتی بفرمود که برند شیر به زندان
نبود عجب ز حیدر به وصیتی بگوید
حسنم ببخش جرمش تو اسیر را مرنجان
بنمای لطف و احسان به ملایمت نگهدار
بده تا خورد.زشیری که مرا به داد یتیمان
بزنش به ضربه ای تو به قصاص گر دهم جان
نبود دو ضربه جایز بخصوص بر اسیران
تو هنوز خشت خامی که چنین پیام رسانی
چه کنی که(عدلی) هستی ز شمار بی زبانان
به دلت رسان شرابی ز خم ولایتش بین
نگران حشر نباشد هر که مادح است به سلطان
تو بگو علی که بخشد ز کرم اسیر خود.را
عجب است اگر نبخشد به محب و مستمندان
به نماز حق که بودی ز عنایتی نگین داد
چه شود ز مهر و عشقش به دهد بما گدایان
من و تو گدا و خادم در او درِ محبت
به گدائی در اوست که خدا برد به رضوان
چو شود به سفرۀعشق علی میزبان رحمت
دگری نباشدش چون که نظر کند به طفلان
همه شب نخفته بیدار به رضای حق جانان
بیرد غذا و نانی که دهد به بینوایان
شب قدر و هم شهادت زخدا بخواه (عدلی)
به نجف همین شبی را به علی شوی تو مهمان
- سه شنبه
- 4
- تیر
- 1398
- ساعت
- 9:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج اصغر فرشچی
ارسال دیدگاه