منسبِ ذرّیۂ خیرالنّسا را داشتی
صادقانه سیرۂ شیرِ خدا را داشتی
در تمام ِ عمر، غیر از مسجد و درس و حدیث
حضرتِ شیخ الائمه! تو کجا را داشتی؟!
شد حسینیّه تمام ِ خانه ات... با جان و دل
روضه میخواندی و داغ ِ کربلا را داشتی
هم محرّم، هم تمام ِ ماه هایِ سال را
یادِ جدّت بودی و حالِ عزا را داشتی
اشک، جاری میشد از چشمانِ تو بی اختیار
داغ ِ سقّا و غم ِ «أدرک أخا» را داشتی
عدّه ای نامرد با پایِ پرهنه بردَنت
در گلویت آه و بغض ِ بیصدا را داشتی
خورد شعله با جسارت بر سر و انگشتِ تو
خوب شد آقا به پیکر این دو تا را داشتی
جان سپردی کنج بستر، پیکرت غارت نشد
لااقل پیراهن و بر تن عبا را داشتی!
- سه شنبه
- 4
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه