• دوشنبه 3 دی 03


کربلا -(از کودکی که هیات تو کربلام بود)

474
1

از کودکی که هیات تو کربلام بود
اسم تو لحظه  لحظه به روی لبام بود

با پرچم سیاه تو چشمم انیس گشت
خاک در حسینیه ات توتیام بود

یک بند نوحه بود و دوخط شعر سوزناک
این ابتدای حزن و شروع عزام بود

قبل از طلوع ناله خورشید مادحان
سوز و گداز عشق درون صدام بود

میخواستم برای شما مشکی اش کنم
از پیرهن گرفته و تا کفش پام بود

حتی غڌای خانه دگر لڌتی نداشت
بر قیمه محرم تو اشتهام بود

شبهای دسته جات عزا یادشان به خیر
با شیشه گلاب که در دستهام بود

در صرف چای وقت تعارف زدن نبود
یک جرعه عشق بود و زمان شفام بود

حالا گڌشته آن لحظات سبک شدن
پرواز من نتیجه حال و هوام بود

این روزها شبیه همان کودکی شدم
که بیقرار دیدن روی امام بود

اشکم دوباره رفته به پابوس زخم هات
گرچه برای قلب خودم التیام بود

دیدند آفرینش من را ملایکه
گفتند، بین آب و گل . عشق شمام بود

دیدم به خواب قطعه سرخ بهشت را
هفتاد و دو انار  کنار قبام بود

یک انتخاب کردم و از خواب پا شدم
دیدم برات رفتن در کربلام بود

  • سه شنبه
  • 4
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:57
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران