غرق خون محراب و مسجد ناگران
دیده گریان سینه سوزان عاشقان
بحر محنت پر تلاطم ، در خروش
دلپریشان ذی نفس ، غم بیکران
غرقه در خون نوح عشق و معرفت
خون به دل زین غم زمین و آسمان
مرتضا و بستر خونین عشق
غرقه در خون طایر عرش آشیان
خون دل که سالها خوردی علی
از سر بشکسته اش گشتی روان
آه و واویلا از این دنیای دون
مرتضی را زد به سر زخم گران
گشته محراب از فراقش خون به دل
سر به محراب عبادت خون چکان
مسجد افسرده شد و منبر عبوس
برهم احوال نجوم و کهکشان
در سماء بزم عزا بر پا شدست
جبرئیل پر توان مداح آن
می ندانم که خدا صاحب عزاست
یا معزا خاتم پیغمبران
قدسیان شاهد که در محراب عشق
مست وصلت شهریار انس و جان
تیغ تیز و آبدیده ، زهردار
مرتضی را بر سر آمد ناگهان
شاه دین را تیغ کینه سر شکافت
لاله گون شد سرور کون و مکان
شعلهء عشقش دو چندان شعله ور
فزت رب الکعبه گویان ، خونفشان
لحظهء پرواز عشقش دیدنی
طایر جنت پرد سوی جنان
مرتضی و بستر ناز ؟، ای عجب
شاه خیبر کن به تیغی ناتوان ؟
اشک دیده از ( هدایت ) خون شده
می سراید نوحه و دارد فغان
- چهارشنبه
- 5
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد هدایتی
ارسال دیدگاه