سردار سر شکستهٔ در خون شناورم!
بعد از تو وای بر دل من... وای بر حرم
حالا، پس از گذشتن چندین و چند سال
باور نداشتم که بخوانی برادرم
با این نگاه زخم مکن التماس من
باشد برای خیمه تنت را نمی برم
تا جا به جا نگشته، سرت را تکان مده
باید که تیر را ز نگاهت درآورم
تا که صدای تو به در خیمه ها رسید
آن جا شکست پشت من و پشت خواهرم
دیگر رباب طفل خودش را تکان نداد
خشکید ابر گریۀ چشمان اصغرم
طفلی دوید بین خیام و به گریه گفت
وای از عدو... وای عمو... وای معجرم
حالا که راحت است خیالاتشان ببین
دشمن رسیده تا بغل گوش دخترم
شاعر:محمد بیابانی
- پنج شنبه
- 16
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:56
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه