یه پیر مرد افتاد، جوونا دارن می خندن
میون این کوچه، دستمو دارن میبندن
کشون کشون میبردنم آه!
افتادم از نفس توی راه
نیمه ی شب غریبم اما ، الحمدلله
یه کم زمین میخوردمو ، یه کمی می دویدمو
نفس من بند اومده، خدا دیگه بریدمو
همه رو ریختم تو دلم حرفایی که شنیدمو
نمیکنن رعایت محاسن سفیدمو
(یامظلوم)(امام صادق)(۳)
یه عده بی غیرت ،ریختن میون این خونه
از در ِ خونه م زد ، شعله ی آتیش زبونه
جلوی چشم زن و بچه م
سر و پای برهنه رفتم
هوای مادرم رو کردم، امون از این غم
به یاد بیت فاطمه که کندن از جا درشو
چهل نفر بسته بودن تموم دور و برشو
علی رو مسجد می برن، شمشیره بالا سرشو
حسن نشسته بود رو خاک، لگد زدن مادرشو
(واویلا)(آه و واویلا)(۳)
بازم خدا رو شکر ، به خون خضابم نکردن
به داغ ناموسم، منو عذابم نکردن
دلا بسوزه واسه جدم
میون اون همه نامحرم
ناموسشو بردن اسیری، ای وای بمیرم
میفته رو خاک بلا رقیه بی حال که بشه
دل منو خون میکنه ، معجرا پامال که بشه
خدایا زینب چه کنه، نوبت قتال که بشه
مادر میفته رو زمین، وارد گودال که بشه
(واویلا)(آه و واویلا)(۳)
- چهارشنبه
- 5
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه