• دوشنبه 3 دی 03


شعر قصیده امام عصر(عج) -(از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا)

616
1

از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا...

سلطان عصر، آن که به قصر جلال او
شاهان تاج‌دار، فقیرند و بینوا...

خاک درش که سرمۀ چشم ملائک‌ است
در چشم مردمان بود آن خاک، توتیا...

بر کوه اگر بخوانی مدح و ثنای او
آید صدا ز کوه که روحی لک الفدا...

از امر او بتابد در آسمان نجوم
از حکم او بگردد گِرد زمین سما

از روی او پدید است انوار کردگار
وز رای او عیان است آثار انبیا...

از عرش تا به کرسی و از لوح قلم
از ماه تا به ماهی و از خاک تا هوا

از نور تا به ظلمت، از دیو تا پری
از ذرّه تا به خورشید از بدر تا سُها

بر خوان نعمتش همه را چشم انتظار
بر فضل و رحمتش همه را روی التجا

خِضر و مسیح و صالح و ایّوب و الیَسع،
نوح و کلیم و یوسف و یعقوب و ارمیا،

ذوالکفل و لوط و یوشع و ادریسِ پاک‌دین،
داوود و هود و یونس و لقمانِ پارسا،

بالجمله تا به خاتم از آدم صفی،
او را تمام مدح‌گر و منقبت‌سرا...

جود و کرم تو راست، لک الجود و الکرم
عزّ و علا تو راست، لک العزّ و العلا

وصف‌ و صفت تو راست، لک الوصف و الصّفة
مدح و ثنا تو راست، لک المدح و الثّنا

فضل و نعم تو راست، لک الفضل و النّعم
ملک و بقا تو راست، لک الملک و البقا...

چون من زبان گشایم در مدح حضرتت
روح‌الامین بگوید طوبی و مرحبا...

شاها «طرب» به مدح تو دم می‌زد ز صدق
حاشا اگر قبول نفرمایی از عطا...

  • چهارشنبه
  • 5
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران