از ازل دَرد به پيمانه مردان كردند
دل عاشق شده را كلبه احزان كردند
هركسي را كه به عالم سر حشمت خواهي ست
لطف كردند و شبي خادم سلطان كردند
سفره اي وسعت صدق تو گشودند به دهر
انبيا را سر احسان تو مهمان كردند
همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را
با وجودي كه همه فضل تو كتمان كردند
در تو ديدند ملائك صفت خالق را
علت اين است اگر، سجده به انسان كردند
بر سر سفره دونان نبرم منت نان
من همانم كه به من لطف فراوان كردند
هشتمين آينه وجه خدائي ، صد حيف
شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند
دل شب بود كه گنجينه دين را بردند
عده اي كفـر صفت ، سرقت ايمان كردند
پا برهنه عقب اسب دواندند تو را
آسمان را پس ازاين حادثه گريان كردند
همه روضه همين است كه آقاي مرا
مدتي گوشه اسطبل به زندان كردند
گرنبودي ، اثر از روضه ارباب نبود
خلق با حنجر تو ذكر حسين جان كردند
شاعر:یاسر حوتی
- شنبه
- 18
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:46
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه