پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود
کوچه ها را همین که طی میکرد
صد فرشته کنار راهش بود
**
با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع میکردند
بر قد و قامت کهن سالی
آسمان ها رکوع میکردند
**
نفس قدسی پُر اعجازش
مایه ی اعتبار عیسا بود
جانماز ِ فرشته بارانش
افتخار تبار عیسی بود
**
حرف هایش برادر قرآن
سخنش بوی انما میداد
از همان مال فاطمی ِخودش
خرجی راه کربلا میداد
**
در و دیوار خانه ی آقا
وقت مرثیه های عاشوراست
بخدا خانه نیست این خانه
این حسینیه ی بنی الزهراست
**
این حسینیه ایست که مردم
از حضورش ستاره میگیرند
هر شب جمعه بین این خانه
روضه ی شیر خواره میگیرند
**
از سر بی کسی و بی یاری
در و دیوار خانه یارش شد
بهر غم های مادرش آنقدر
گریه کرد عاقبت دچارش شد
**
آی مردم دویدن آقا
از نفس های خسته اش پیداست
آی مردم شکستگی دلش
از صدای شکسته اش پیداست
**
خوب شد شب شد و تو را بردند
دور تا دور شهر گرداندند
خوب شد در شلوغی این شهر
کوچه کوچه تو را نچرخاندند
**
گریه کردی و زیر لب گفتی
این تو و ریسمان و این سر من
آه ، پیراهنم شده خاکی
آه ، افتاده است پیکر من
شاعر:علی اکبر لطیفیان
- شنبه
- 18
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه