• دوشنبه 3 دی 03


شعر قصیده‌واره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها -(این آستان كه هست فلك سایه‌افكنش)

396

این آستان كه هست فلك سایه‌افكنش
خورشید شبنمی‌ست به گلبرگ گلشنش

تا رخصت حضور نیاید شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش

جاری‌ست موج معجزۀ جویبار غیب
در شعلۀ شقایق صحرای ایمنش

اینت بهشت عدن كه دور از نسیم وحی
بوی خدا رهاست به مشكوی و برزنش

كو محرمی كه پرده ز راز سخن كشد
دارد زبان ز سبزۀ توحید سوسنش

تا زینت همارۀ هفت آسمان شود
افتاده است خوشۀ پروین ز خرمش

سر می‌نهد سپیده دمان پای بوس را
فانوس آفتاب به درگاه روشنش

جای شگفت نیست كه این باغ سرمدی
ریزد شمیم شوكت مریم ز لادنش

روز نخست چون گل این بوستان شكفت
عطر عفیف عشق فرو ریخت بر تنش

محتاج نقش نیست كه گردد بلند نام
گوهر، جهان فروز بر آید ز معدنش

اینجاست نور آینۀ عصمتی كه بود
بر نقطۀ نگین نبوت نشیمنش

هم باشدش بهار رسالت در آستین
هم می‌چكد گلاب ولایت ز دامنش

مرد آفرین زنی كه خلیلانه می‌شكست
بتخانۀ خلافِ خلافت ز شیونش

از سِدره نیز در شب معراج می‌گذشت
حرمت اگر نبود عنان‌گیر توسنش

تا كعبه را، ز سنگ كرامت نیفكند
از چشم روزگار نهان‌ست مدفنش

احرامی زیارت زهراست اشك شوق
یا رب نگاه‌دار ز مژگان رهزنش

دارم گواه كوتهی طبع را به لب
بیتی كه هست الفت دیرینه با منش

«من گنگ خوابیده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش»

  • یکشنبه
  • 9
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:56
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران