باز ، آسمون مكه دلگيره
غم ، توي سينه ي پيغمبر
تو ، زمين و سما پيچيده
شد ، مادر سادات بي مادر
خون دلِ نبي ، با غربتش
فراق و غم پيرش كرد
بعد رفتنش ، دلش شكست
زندگي دلسيرش كرد
داغِ ماتمِ ، يتيميه
فاطمه دلگيرش كرد٢
وااااي
بمون كنار زهرا
وااااي
بمون قرار زهرا
وااااي
بمون بهار زهرا
وااااي نرو بجون زهرا
با ، غم دوريه تو مادر
دق ، ميكنم و تنها ميشم
بي ، تو به زودي با اين غربت
من ، همشونه ي غمها ميشم
كاش ميموندي و ، غمم رو كه
پشت دَرم ميديدي
آه و گريه ي ، حسينمو
با دخترم ميديدي
زخم بازو و ، كبودي و
رو پيكرم ميديدي ٢
وااااي
بمون كنار زهرا
وااااي
بمون قرار زهرا
وااااي
بمون بهار زهرا
وااااي نرو بجون زهرا
خون ، به دلمه از روزيكه
تو ، گفتي بي كفني اي مادر
من ، ياد پسرم افتادم
تو ، كربلا ميشه بي ياور
لااقل عبا ، يِ بابامو
داشتي به جاي كفن
اما كربلا ، حسين من
نداره يك پيروهن
سر به نيزه و ، سه روز رو خاك
مي مونه صد پاره تن٢
واااااي
حسين من مظلومه
واااااي
از شُرب آب محرومه
وااااي
رو نيزه ها مغمومه
وااااي حسـيـن غريب مادر
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 9:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه