خدایا ببین
تو چشمام نمو
دیگه بسمه
بگير جونمو
دیگه تا کی بگم غم وجودمو باچاه
بجون فاطمه تو سینمه یه کوه آه
بیشتر بیست ساله شدم رفیق نیمه راه
یه عمره بغضی دارم
یه روضه روی لبم
میرم پیش فاطمم
خداحافظ زینبم
خداحافظ زینبم
حالا که میری
با چشمای تر
به مادر بگو
حسینم ببر
میگیره گریم از شبای بی سر و سامون
مگه یادم میره میبردنت کشون کشون
یادمه روزمین نشست بابا ، مادرمون
جلو چشمم مادرم
کتک خورد از دشمنا
تادیدم افتاد زمین
همونجا شد کربلا
دلم خونه ای خدا
بده دست من
بابا دستاتو
نریز تو خودت
همه غم هاتو
میمیره دخترت اگه نباشی کنارم
غم تو و مادر گرفت تمومه قرارم
شبا سرو رو چادر مادر من میذارم
نمیره یادم عدو
یه روزی دستاتو بست
حالا جون دادم دیدم
که بابا فرقت شکست
نرو جون زینبت
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه