یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
تو میآیی و شب زمین میخورد
و قد میکشد نور، در آسمان
قفس با ظهور تو خط میخورد
زمین میشود سهم آزادگان
به سر میرسد فصل سرد سکوت
ترک میخورد بغض فریادمان
تو میآیی از فصل عدل علی
به تقسیم لبخند، تقسیم نان
تو از سمت طوفان شبی میرسی
به دست تو تیغی عدالت نشان
تو میآیی و با سرانگشت تو
ورق میخورد سرنوشت جهان
تو در باغ آدینه گل میکنی
بهار عدالت، امام زمان!
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:23
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
رضا اسماعیلی
ارسال دیدگاه