لب گشود و خاکِ قُم از بوی گُل لبریز شد
عالَمی دیدند قم اینگونه عالِم خیز شد
آسمان خاکش شد و سوگند بر خضرِ نبی
پیشِ دریای شکوهش کوه هم ناچیز شد
رودخانه محضِ پابوسیِ او آمد به قم
آبِ قم مثلِ شرابی ناب ، شور انگیز شد
شهرهای بیشماری فرشِ راه او شدند
جای جای خاکِ ایران قالیِ تبریز شد
تا حسابِ دیگری وا کرد روی شهر قم
به حسابِ اهل قم هفت آسمان واریز شد
بی صدا پژمرد و از داغَش انارِ ساوه هم
گشت خونین دل تر و خون گریه ی پاییز شد
سالها رفت و کمی هم کم نشد از لطفِ او
لطفِ بانو شاملِ ما پُرگناهان نیز شد
قم فراوان کرد تغییر و حرم فرقی نکرد
چون نگینی که رکابش بارها تعویض شد
هرکسی افسرده بود و از طبیبان چاره خواست
بینِ داروهاش شبهایِ حرم تجویز شد...
.
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن کاویانی
ارسال دیدگاه