اولین حادثه این بار نبود
ولی انگار که تکرار نبود
صحنه انگار شبیه آن روز ...
شهر را طاقت دیدار نبود
وقتی آمد که تو تنها باشی
نیمه شب بود و تو را یار نبود
در دل ابن ربیع نامرد
رحم و مردانگی انگار نبود
من بمیرم که برایت آقا
فرصت بستن دستار نبود
خوب شد وقت عبورت از در
حرفی از تیزی مسمار نبود
لااقل وقت عبور از کوچه
شادی و هلهله در کار نبود
سر تو روی نی و ناموست
سر هر کوچه و بازار نبود
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه