امون از غربت ، شب بارونی
می باره چشمات ، دعا میخونی
همش گرمِ ، دمِ اِنّا ، الیه راجعونی
یه امشب رو،میشه مسجد،نری پیشم بمونی ۲
بمون که دلهره دارم بابا
می بینمت غریبی و تنها
با گریه زیر لب میگی زهرا
نگات به آسمون گره خورده
دلت شد از زمونه آزرده
غم مدینه صبرتو برده
بابا حیدر مرو...
دوباره امشب غریب و تنها
به روی دوشت غمای دنیا
داری میری، مثه هرشب ، برای بینواها
یتیما چش ،براهن وا ،سه ی این نون وخرما۲
قدم قدم توکوچه ی غمها
میری برا یتیمای تنها
غریب ترین غریبه ی دنیا
میذاری واسشون نون گندم
شنیدی نفرین از لب مردم
داره دلت تو غمها تلاطم
سپیده سر زد، اذونه حالا
صدای ناله ، میاد از بالا
داری میری، میذاری تو ، منو تنهای تنها
اذونِ تو ، چقد بویِ ، جدایی میده بابا۲
خودم دیدم یه عمری غمهاتو
ردِ طنابِ روی دستاتو
با چاه کوفه گفتی درداتو
به در میگفتی بشنوه دیوار
خودم دیدم دید همسرم آزار
یادم نمی ره خون رو مسمار
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه