سربند نوحه
بابا حیدر علی جان
تو هستی روح قرآن
مددی یا مولا شاه مردان
جانم آقا ، اسم اعظم حیدر
آبروی ، آب زمزم حیدر
تا نفس هست ، گوید هر نبضم حیدر
مولانا علی جان
شب نوزدهم
آهِ حیدر اثر کرد
از آسمان گذر کرد
دشمن علی شق القمر کرد
گشته محراب ، قتلگاه حیدر
تا به ابرو، وا شده فرق سر
فزت رب ، کعبه می گوید آخر
مولانا علی جان
عالم ماتم سرا شد
زهرا صاحب عزا شد
آسمان پر از شورو نوا شد
فرق دین را ، تیغ بی دینی زد
از سر او ، خون دل می ریزد
دیگر از جا ، نَتوانَد بر خیزد
مولانا علی جان
شب بیستم
فرق مولا شکسته
مسجد به خون نشسته
می رود از دنیا مرد خسته
مرد مردان، پهلوان افتاده
بین بستر ، نیمه جان افتاده
دیگر از پا ، شیر یزدان افتاده
مولانا علی جان
یتیما بی قرارند
امشب چشم انتظارند
خبر از بابای خود ندارند
دیگر امشب ، کوفه هم فهمیده
مرد شبها، غرقه خون خوابیده
روز خوشی ، از زمانه ندیده
مولانا علی جان
شام غریبان
راحت شد مرد تنها
راحت از درد و غمها
میهمان است امشب پیش زهرا
دیگر امشب، خواب راحت دارد
از غم او ، دل شکایت دارد
شهر کوفه ، تا ابد غربت دارد
مولانا علی جان
رفتی بابا زخانه
چون زهرا مخفیانه
تشییع تو هم شده شبانه
مانده ام من ، بین غربت تنها
گفتی بابا ، از غم کربلا
از اسیری ، کوفه و شام بلا
(سبک این نوحه برای من نیست)
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه