سلام من ، به مدینه ، به غریبی و سوز و آهش
سلام من ، به مدینه ، به بقیع بی بارگاهش۲
مدینه ، شأن تو والا و رفیعه
مدینه ، غم ما غربت بقیعه
مدینه ، زدی آتیش به قلب شیعه
دارم، می خونم ، با غم و با آه و زاری
عمری ، دخیلم، به ضریحی که نداری۲
ایدل ۲ بسوز ایدل ازاین غریبی
سلام من ، به بقیع و ، به مزار چهار امامش
سلام من ، به بقیع و ، به غریبی نا تمامش
نه گنبد ، نه یه سنگ و نام نشونی
نه شمع و، نه یه صحن و یه روضه خونی
نداره ، روی قبرا یه سایبونی
باید ، ببارم ، مثل ابرای بهاری
عمری ، دخیلم ، به ضریحی که نداری
سلام من ، به بقیع و، به حرم های بی رواقش
سلام من ، به بقیع و ، به شب بی شمع و چراغش۲
مدینه ، کفترا روضه خون دردن
با بالِ، خاکی دور قبرا میگردن
ندارن ، زائرا حق گریه کردن
کارم ، همینه ، بسوزم با بیقراری
عمری ، دخیلم، به ضریحی که نداری....
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رحمانی
ارسال دیدگاه