شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
ز همدلان سفر کردهام سراغ بگیرم
به کوچه کوچهٔ زلف تو نامهها بنویسم
دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحیر
«کدام را ننویسم، کدام را بنویسم»؟
هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:
قلم دوباره بگیرم از ابتدا بنویسم
دو قطره خون ز لبت در دوات تشنهام افتاد
که من به یاد شهیدان کربلا بنویسم
صدای پای قلم را شنید کاغذ و گفتم:
قلم به لیقه گذارم که بیصدا بنویسم...
تو بینشانی و کاغذ در انتظار رسیدن
که من نشانی کوی تو را کجا بنویسم
تو خود نشانی محضی تو خود دعای مجسم
برای چون تو عزیزی چرا چرا بنویسم؟
- شنبه
- 15
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:44
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
سعید بیابانکی
ارسال دیدگاه