با غُل و زنجیرِ دورِ دست و پام
آخرش هر طوری که بود اومدم
هیچکسی جز تو محلم نمیداد
تا تعارفم زدی، زود اومدم
حالا که من اومدم خودت بگو
روسیاه با چشم گریون نمیخوای؟
خیلی وقته پشت در مُعطلم!
درو وا کن خدا، مهمون نمیخوای؟
واسه جبران بدیهام اومدم
لااقل بهم یه راهِ حل بده
کتابِ روی سرم واسطمه
تورو قرآن به منم محل بده
معصیت حس خوبی بهم نداد
حال خوبِ سحرو ازم گرفت
بغلم کن، منو تحویلم بگیر
آخه قهر تا کِی خدا؟ دلم گرفت
برا عاقبت بخیر شدن، باید
از همه غیر خودت فرار کنم
اگه امشب منو عَفوَم نکنی
لحظهی جون دادنم چیکار کنم؟
یه کاری کن که شب اول قبر
رو لبم ذکر خدا خدا بیاد
قَسَمِت میدم منو تنها نذار
زود خبر بده امام رضا بیاد
بیا امشبو به جای غضبت
مهربونیتو بهم نشون بده
آی اونی که به بدا امون میدی
یه باره دیگه بهم امون بده
تو بزرگی پس بزرگی کن برام
جلو خوبات بدیمو وجب نکن
جونمو بگیر ولی جونِ حسین
با عقوبتت منو ادب نکن
تورو به جون اونی قسم دادم
که تو گودالم تورو صدا میزد
قربونش برم نه واسهی خودش
واسه خاطر ما دستوپا میزد! (۱)
محمد زوار
___________________
(۱) هنگامیکه آن ملعون سر مطهر حضرت را از بدن جدا نمود، میگوید دیدم لبهای حضرت به حرکت در آمد. گوشهای خود را نزدیک بردم شنیدم میگوید:
پروردگارا! پیروان و محبان مرا بیامرز!
معالی السبطین/ص ۴۶۵ __ لسان الذاکرین الدمعه الساکبه/ج۴ ص ۳۵۸
- شنبه
- 15
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد زوار
ارسال دیدگاه