تو آمدی تا هم کرم معنا بگیرد
هم کار و بارِ عاشقی بالا بگیرد
تو آمدی تا سفره داری باب گردد
حاتم ز دستانِ تو رزقش را بگیرد
تو آمدی تا واسطه باشی میانِ
ما و خدا بلکه دعای ما بگیرد
آیاتِ مهرِ مادری تفسیر گردد
وقتی در آغوشش تو را زهرا بگیرد
حتی شبِ میلادت ای اعجاز خلقت
والله ، جا دارد دلِ دنیا بگیرد
بستند درها را که دل ، چون عکسِ در قاب
در پنجره های بقیعت جا بگیرد
کو خادمِ صحنِ رضا تا در بقیعت
خاک از پر و بالِ کبوترها بگیرد
مهرِ شما در قلب عالم می نشیند
با یاد تو بر چشم ، شبنم می نشیند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پهنای لطفت را خدا بر آسمان داد
اعجازِ چشمت بر مسیحا نیز جان داد
نه ، با قیام کربلا فرقی ندارد
صلحِ تو هم والله ، دنیا را تکان داد
شکر و سپاس و حمد مخصوصِ خدائیست
که مثل تو ، ما را امامی مهربان داد
تو آن کریمی که دو بار اموال خود را
تا ذرّهء آخر به دستِ این و آن داد
تو آن امام دست و دلبازی که هر روز
بر سفره اش بیچارگان را آب و نان داد
هر بار پرسیدم من از معنای غربت
مادر به من عکس بقیعت را نشان داد
بغضش شکست و گفت هر چه خیر و خوبیست
یکجا خدا بر صاحبِ این آستان داد
عکسِ بقیعت را به دل تصویر کردیم
ما این جوانی را به پایت پیر کردیم
مهدی مقیمی
- شنبه
- 15
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه