• شنبه 3 آذر 03


روضه های شب جمعه -(پس حرّ از نزد عمر بن سعد گذشت و در جايى نزديک سربازانش...)

595

پس حرّ از نزد عمر بن سعد گذشت و در جايى نزديک سربازانش ايستاد و لرزه بر اندامش افتاده بود.
مهاجرين اوس او را گفت: به خدا قسم كه من در كار تو در مانده ‏ام چه اگر از من پرسش مى ‏شد دلاورترين افراد اهل كوفه كيست من جز تو نامى از ديگرى نمي بردم اين چه حالتى است كه در تو مى ‏بينم؟!
گفت: به خدا كه خود را بر سر دو راهى بهشت و دوزخ مى ‏بينم و به خدا قسم به جز راه بهشت نخواهم رفت هر چند پاره پاره شوم و پيكرم به آتش بسوزد. اين بگفت و ركاب بر اسب زد و متوجّه به سوى حسين گرديد در حالى كه دست بر سر خود گذاشته و عرض مي كرد: بارالها به سوى تو بازگشتم توبه‏ ام را بپذير كه من دلهاى دوستان تو و فرزندان دختر پيغمبر تو را لرزاندم پس به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم من همانم كه به همراه تو بودم و نگذاشتم تو باز گردى و كار را بر تو تنگ گرفتم ولى گمان نمى ‏بردم كه اين مردم كار را با تو تا به اين حدّ خواهند رساند و من اكنون به سوى خدا بازگشته‏ ام.
آيا توبه مرا پذيرفته مى ‏بينى؟!
حسين عليه السّلام فرمود: آرى خداوند توبه تو را مى ‏پذيرد از اسب پياده بشو. عرض كرد: حالى سواره بودنم بهتر است تا پياده شدن و پايان كارم به پياده شدن مي انجامد.
سپس گفت: چون من نخستين كسی بودم كه سر راه بر تو گرفتم اجازه بفرما تا اوّلين شهيد راه تو من باشم شايد فرداى قيامت از افرادى باشم كه با جدّت محمّد مصافحه مى ‏كنند.
 (سخنى از صاحب كتاب) مقصود حرّ از اوّلين شهيد راه حسين اوّلين شهيد از آن دم به بعد بود و گرنه چنانچه گفته شده پيش از او نيز چند نفرى شهيد شدند.

بارى حسين عليه السّلام به حرّ اجازه فرمود حرّ جنگ نمايانى كرد تا آنكه عدّه‏ اى از دلاوران و قهرمانان دشمن را كشت سپس شربت شهادت نوشيد. پيكرش را نزد حسين عليه السّلام آوردند حسين عليه السّلام با دست خود گرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مي فرمود هم چنان كه مادرت تو را ناميد واقعا تو آزاد مردى آزاد در دنيا و آخرت.

?منبع:
آهى سوزان بر مزار شهيدان؛ احمد فهری زنجانی؛ ص ۱۰۳

  • یکشنبه
  • 16
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:2
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران